میدونین تو زندگی آدم ها مساله ای که تعیین کننده ی نوع مشکلاتشونه چیه؟
شرایط زندگیشون.
خداییش این آقای مازلو خیلی دانا و عاقل بوده.خوشم میاد از هرم نیازهاش.
مثال میزنم:مساله ی یه آدم 18 ساله معمولا قبولی تو کنکوره نه؟
ولی اگه طرف نون نداشته باشه شب بخوره،میره دنبال نون.کنکور کیلو چنده؟
میدونین این قضیه کی حسابی بهم شیرفهم شد؟
وقتی اینترن بودم.... بخش اطفال بودیم. بهتره بگم icuاطفال.....
یه پسر 11 ساله اون جا بود که مشکل کلیوی داشت و فشارهاش بالا بود.من باید دایم چکش میکردم.یه بار برای این که به جز جمله ی" چه پسر خوبی، آستینت رو بزن بالا"جمله ی دیگه ای گفته باشم،بهش گفتم :بزرگ شدی میخوای چی کاره بشی؟
میدونین چی گفت؟نگاهم کرد.عمیق.....خیلی عمیق....گفت :اول بذار زنده بمونم ،بزرگ که شدم یه کاری میکنم...
و من برای همیشه فهمیدم که زندگی طبقه بندی داره.....
از بحث دور نشیم.داشتم این رو میگفتم که شرایط سطح و نوع مشکلات رو تعیین میکنند.حالا فکر کن 2 تا آدم با سطح مشکلات خیلی متفاوت روی هم نشستن.مثلا یکیشون سرطان خون داره.اون یکی سرما خورده و در ضمن میدونه که طرف مقابل سرطان خون داره.بعد به طرف بگه:حالم خیلی خیلی بده ....دارم میمیرم...خوش به حالت که سرما نخوردی!!!!! 
خوب طرف مقابل چه کارهایی میتونه انجام بده؟
1-با مشت بکوبه تو دهن طرف بگه:میفهمی چی داری میگی؟من سرطان دارم.دارم میمیرم.چطور میتونی بگی خوش به حالم که سرما نخوردم؟؟؟؟؟؟ 
2-کلا هیچ کاری نکنه.اصلا در نظر نگیره اون حرفها رو شنیده.سوت زنان دور بشه.... 
3-آدم حساس و مهربون و فوق العاده صبوری باشه و کلا فهمیده و روشنفکر باشه و خیلی آدم سرما خورده رو دوست داشته باشه .پس تمام تلاشش رو میکنه و به خودش میقبولونه که مشکل آدم سرما خورده برای خودش خیلی خیلی بزرگه.پس درکش میکنه و مساله رو با سرطان خودش قاطی نمیکنه در نتیجه با آدم سرما خورده ابراز همدردی میکنه . 
خوب گزینه ی سوم خیلی مهربانانه است اما محدودیت داره واگه زیاد تکرار بشه، به نظر من یه جایی فرد سرطانی میبره و نمیتونه درک کنه.
پس بیایم وقتی داریم راجع به مشکلاتمون حرف میزنیم،توجه کنیم شخص مقابل کجاست.بیرحمیه اگه به کسی که خونه نداره برگردیم بگیم :من خیلی بدبختم.پول برای خریدن خونه ی پنجمم تو ولنجک کم اومده.خوش به حالت خیلی خوشبختی!!!!
بامزه ترش اینه که توقع هم داشته باشیم ، طرف مقابل درک کنه و اگه درک نکرد یا نخواست گوش کنه متهمش کنیم که آدم خوبی نیست و بی احساسه و درک نمیکنه وخلاصه از این حرف ها.
دروغ میگم ،بگین دروغ میگی.
نظرات شما عزیزان:
مونا 
ساعت3:06---8 اسفند 1391
نگار نه اینجایی و نه پارس مدیک
پاسخ:نمیتونم به خدا خانمی.بعد امتحان جبران میکنم
محترم 
ساعت2:54---29 بهمن 1391
کجاییییییی نگاررررررررررررر
پاسخ:همین جاااااا
فاطمه 
ساعت13:52---26 بهمن 1391
ایول حرف حقه
پاسخ:ممنون
الماسی 
ساعت1:17---22 بهمن 1391
قبل از اینکه از راه رفتن کسی ایراد بگیری کفشاشو پات کن و چند دیقه باهاشون راه برو!
میدونم ربطی به مطلبت نداشت اما قشنگ بود!
خودم کیف کردم .gif)
آره بزرگترین تکنیک من برای حفظ اعتماد به نفسم و مقابله با مشکلات و ناکامیام همینه!
به خودم میگم ببین اگه اونجوری بودی چیکار میکردی؟
ولی از یه منظر دیگه هم وقتی میبینم یه نفر مشکل کوچیکشو خیلی بزرگ میبینه تا اونجایی که بتونم سعی میکنم حالیش کنم مشکلش همچین عظیمم نیست ولی اونجایی که راه نداره فقط میشینم و به خودم میگم یارو عجب دل خجسته ای داشت!
راستش اگه به جبران کردن تقدیر اعتقادی نداشتم بدمم نمیومد یه مشت زیر فک و یه لگد پس گردن اینجور آدما میزدم! بعضیا واقعا قدر داشته هاشونو نمیدونن
اکرم 
ساعت19:57---21 بهمن 1391
کجایی دکتر؟؟
پاسخ:همین جا
مراد 
ساعت0:55---6 بهمن 1391
چرا دیگه نمینویسی
پاسخ:چشم.مینویسم...
م 
ساعت17:17---3 بهمن 1391
سلام
دروغ میگی.
راحت شدی؟!!
پاسخ:نمیگم دکتر نمیگم.چرا فکر میکنی اشتباه میگم.در ضمن یادم نرفته آدرس وبلاگت رو ندادی...
irman 
ساعت0:04---23 دی 1391
این دوست عزیزی که مشکلش خونه پنجم در ولنجک هست به ما معرفی نمی کنی؟؟؟
پاسخ:چرا.بهت میگم.ولی خیلی رو نروه فرانه.فایده نداره....
مدیکال 
ساعت17:28---22 دی 1391
پاسخ:چرا؟....
memol 
ساعت23:42---19 دی 1391
elahi pesar kuchulu.nazi.bezar bebinim zende mimunam ya...........
پاسخ:آره.خیلی گناهی بود....