زندگی جدید
|
|
زندگی رزیدنتی من شروع شد.
وارد دنیای ناشناخته ها شدم و با مسایلی که بقیه 3 ماه بیشتر وقت داشتن باهاش اشنا بشن سرو کله میزنم.
البته بچه پرروووووووو هستم و اظهار نظرم رو میکنم....1 بار یکی از اساتید گفت تو غوره نشده میخوای مویز بشی؟؟؟؟
منیج کردن تعداد زیاد مریض هنوز برام سخته و عادت ندارم.
بعد کشیک از خستگی و پادرد همیشه خدا اشک تو چشمام جمع میشه.
با همه این ها زودتر میرم و بیشتر از ساعت موظفم میمونم تا کارها به نحو احسن انجام بشه و محیط شلوغ اورزانس رو با هیچ جای دنیا عوض نمیکنم
خلاصه تلاشم رو میکنم تا تو کارم خوب باشم ولی اصلا کار راحتی نیست........
بعضی وقت ها واقعا نگران میشم که نکنه همه چی خوب جلو نره و اون متخصصی که میخوام نشم ولی بعدش خودمو سریع دعوا میکنم که این فکرا چیه میکنی.
امیدوارم بتونم اگه نمیشه بهترین باشم حداقل یکی از بهترین ها توی شغلم بشم.....
برام دعا کنین......
ارادتمند همگی نگار |
چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:, |
|
|
|